Du er ikke logget ind
Beskrivelse
داخلی. روز. ماشین سایمان
سایمان درحال رانندگی با آنوشا صحبت می کند
سایمان نگرانتم
به چراغ قرمز می رسد
آنوشا چرا؟
سایمان عوا راه انداختنات، بیخودی عصبی شدنات، تو هرکاری دخالت کردنات، اینا دلایل کافی نیست برای نگرانی؟
آنوشا این که بخوای پای حقیقت بمونی. اشتباهه؟ این که از این همه عدالتی که صبح طلوع نزده تا شب به سیاهی نرسیده گوش مردم رو ازش پر می کنن سهم منم ازش بیفته توی جریان زندگیم راه کجه که بشه نگرانی تو وجودت؟
سایمان این حقی که حرفشو میزنی از نظر تو ساده است ولی پیچیده تر از این حرفاست که به خاطرش دست به یقه شی و بفهم دختر، همیشه این زبون نباید بچرخه اون سمتی که تو میخوای
چراغ سبز می]شود
آنوشا نمی گنجه تو ذهنم این همه ریایی که تهش میشه یه زبون گوش به فرمان دیگران و یه فکر تا ابد مدیون خودش
سایمان میگم یاغی ای همینه دیگه، ولی نمیدونی، خیلی چیزا رو که توآینده است و یه روزی پاشو میزاره رو خرخره ات
سایمان مقابل خانه ای قدیمی نگه می دارد.
سایمان می ترسم آنوش، که برگردی و ببینی خراب شده اون پل هایی که یه عمردونه دونه آجرگذاشتی رو هم و ساختیشون
آنوشا ]وسط این همه راستی با یه روز اشتباه رفتن کج نمی مونه تا ابد این راه
آنوشا پیاده